ا. م. شیری
روز ۱٢مرداد ۱٣٨٨، تلویزیون فارسی بی. بی. سی. انگلیس، عبارتی گزینشی از بیانیه آیت الله متنظری مبنی بر محکوم نمودن محاکمه یکصد نفر از دستگیر شدگان حوادث بعد از برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری را پخش کرد که در آن گفته می شد: «آیت الله منتظری تشکیل این دادگاه را مشابه دادگاههای استالینی دانست». گزینش و بزرگنمائی چنین عباراتی از سوی رسانه های انگلیسی و همپالگی آنها در اقصا نقاط عالم، نه تنها تازگی ندارد حتی، دارای نزدیک به یک سده سابقه هم می باشد. ولذا، در جواب این عبارت، مطلبی با عنوان «از این سخنان گوش مان پر است. اگر حرف تازه ای دارید، بزنید!» تهیه کرده و با برخورد انتقادی به همین عبارت در بیانات آیت الله متنظری، با یادآوری نمونه هائی، عدالت ستیزی تاریخی زورمندان و مستبدان را مورد نکوهش قرار دادم.
دفتر آیت الله منتظری نیز با ارسال نامه ای حاوی سه بند، پاسخ اینجانب را دادند. ضمن اعلام سپاسگزاری خود از جوابیه ایشان، لازم به ذکر است که خود جوابیه دفتر آیت الله منتظری حاوی نکاتی است که بخودی خود محل انتقاد می باشد. بدین جهت، کوشش می کنم در حد امکان بدان بپردازم. اما، قبل از پرداختن به اصل موضوع، مقدمتا اشاره به چند مسئله را ضروری می دانم:
اول- انتقاد من از آیت الله منتظری، صرفا ناشی از احترام عمیقم به این شخصیت روحانی- سیاسی می باشد. تاریخ سی سال حاکمیت دینی ایران هم نشان داد که ایشان و روحانیونی مثل آیت الله طالقانی، گل شهری و... جزو آن عده معدودی از روحانیون هستند که در جامعه روحانیت، استثناهائی از قاعده کلی می باشند. به سخن دیگر، آیت الله منتظریها، حلاج ها و نسیمی های زمان ما هستند که با «انا الحق»خود، قربانی فتنه های روحانیون شدند.
دوم- در مورد عزت و بزرگواری شخصیت انسانی آیت الله منتظری همین بس که در مقابل سی سال کشتار مداوم مبارزان کشور بدست حاکمیت اسلامی ایران، جانانه ایستاده است و در اعتراض به قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی به فرمان آیت الله خمینی، که خود سید و اولاد پیغمبر هم بود، از دایره حاکمیت سیاسی ایران بیرون رانده شدند.
سوّم- اگر چه در این نوشتار هم مثل نوشتار قبلی، آیت الله منتظری را مخاطب خود قرار می دهم ولی، طرف اصلی سخنم نه ایشان، بلکه، فرزندان بورژوا شده آن برده داران، خوانین و فئودالها، بعبارت صحیح تر، برده داران و فئودالان مدرن و متمدن و هواداران بی خبر و ناآگاه آنهاست که، در طول تاریخ، برای لحظه ای هم شمشیر حقیقت ستیزی و عدالت کشی خود را بر زمین ننهاده اند. به همین سبب هم من قویا مخالف آنم که صدای آیت الله منتظری را در میان صداهای آنها بشنوم.
چهارم- با توجه به اینکه متن جوابیه دفتر حضرت آیت الله منتظری انتشار بیرونی نیافته و به آدرسی شخصی بنده ارسال شده است، من هم، ابتدا در نظر داشتم همین مطلب را فقط به دفتر ایشان ارسال کنم. ولی، بعد از به پایان بردن آن، حیفم آمد که با دوستان دور و نزدیک و حتی دشمنان عدالت اجتماعی نیز در میان نگذارم.
در بند اول جوابیه دفتر آیت منتظری آمده است: «اولا – نقل داستان دداگاههای استالینی و اعتراف گیریهای وحشتناک او از دوستان و همفکران خود منحصر به نویسندگان غربی نمی باشد تا شما همه آنها را – همچو اتهام رایج روز- متهم به جاسوسی غرب و آمریکا بکنید. بلکه نویسندگان غیر غربی نیز همین مطلب را در نوشته های خود نقل کرده اند. از آن جمله ادوارد رازینسکی در کتاب خود به نام زندگینامه استالین، با ترجمه مهوش غلامی، انتشارات مؤسسه اطلاعات. مگر این که بگوئید: او و هر کسی این مطالب را می گوید همگی جاسوسهای غربی هستند». این بند حیرت انگیزترین جواب ایشان می باشد. اولا، من نمی خواهم بدانم آقای ادوارد رازینسکی اهل کدام کشور است و یا بکدام ملیت تعلق دارد. چرا که از نظر من، این مسئله کاملا فاقد اهمیت است. اما، آقای منتظری اگر نه بسیار بهتر از من، حداقل در حد من می دانند که امر جاسوسی، مأموریت و نمایندگی اطلاعاتی و غیره به نفع کشور دیگری، به تابعیت و یا ملیت فرد بستگی ندارد. در همین ایران خود ما، هزاران جاسوس آمریکا، انگلیس و دیگر کشورها فعالیت می کرده و می کنند و همه آنها، منهای موارد معدود و استثنائی، آنهم تحت پوششهای مختلف، تابعیت ایرانی داشته و دارند. جاسوسی، مأموریت اطلاعاتی و غیره، امری است که با منافع این و یا آن دولت، این و یا آن طبقه اجتماعی پیوند دارد و این مسئله، بخصوص در نمونه اتحاد شوروی با برجستگی غریبی مشهود است. در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق، کمتر جاسوس و مأمور اطلاعاتی را می توان معرفی کرد که تابعیت غربی و یا آمریکائی داشته باشد. اما، تا دلت بخواهد این مسئله در سطوح بالای دولتی و حزبی رایج بود و در روسیه "مستقل" هم همینطور. خلاصه کنم: اینکه آقای رازینسکی غربی هست یا نیست، صورت مسئله را تغییر نمی دهد. مهم این نیست که ادوارد رازینسکی ها آسیائی یا آفریقائی، اروپائی و یا آمریکائی باشند. مهم این است که بر اساس کدام مبانی فکری، عقیدتی و جهان بینی، در خدمت منافع کدام طبقه اجتماعی بوده و در چه جهتی جاسوسی که جای خود دارد، حتی تبلیغ، ترویج و کار می کنند، مطلب می نویسند و چه بخشی از واقعیات را روشن می سازند و یا تحریف می کنند. وانگهی، آیا آیت الله منتظری می توانند حتی یک کتاب از انتشارات مؤسسه اطلاعات معرفی کنند که مبین، مبشر و منادی منطق و عقل انسانی باشد؟
حضرت آیت الله! مسئله جاسوسی و یا مأموریت اطلاعاتی همیشه و لزوما بمعنی رفتن به اداره امنیتی این و یا آن کشور، پرکردن برگه استخدام و داشتن کارت شناسائی، تهیه و تقدیم گزارش و گرفتن حقوق در سرماه نیست. همین که چه کسی، با چه دیدگاهی از موقعیت و منافع به تعبیر شما روحانیون؛ طبقات مستکبر، در مقابل مستضعفان دفاع می کند، کافیست که گفته شود: چه کسی به کدام طبقه اجتماعی خدمت می کند. اصلا، چرا راه دوری برویم؟ همین چند سال پیش، یک ایرانی در همین زمینه ترهاتی را در یک شبه کتاب بنام «خانه دائی یوسف» (منظور از یوسف، استالین است) جمع آوری کرد و وزارت اطلاعات ایران، یقینا بدون اطلاع و اجازه نویسنده این ترهات، با هزینه خود، حداقل یک بار آن را تجدید چاپ نمود و در کشور پخش کرد. من در باره نویسنده این شبه کتاب(آقای اتابک)، کمترین تردیدی ندارم که وی جاسوس و یا مأمور اطلاعاتی آمریکا، غرب و یا جمهوری اسلامی ایران نیست و اما، کاملا مطمئنم که آن چرندیات را بر اساس دیدگاه و منافع طبقاتی خاصی، بر اساس ایدئولوژی و منافع نظام سرمایه داری و بر مبنای تبلیغات و فضاسازیهای خصمانه غرب(منظور غرب ایدئولوژیک است نه جغرافیائی) نوشته است. سؤال این است: وزارت اطلاعات ایران چه نفی از این کار می برد و چه هدفی را دنبال می کند؟ بنابراین، استالین ستیزی (عدالت کشی) لزوما بمعنی جاسوسی و یا تابعیت غربی داشتن(منظور غرب جغرافیائی است) نمی تواند باشد. همین خود اینجانب را می بینید که این همه مطلب می نویسم، از عمرم مایه می گذارم، فکر و ذهنم را مشغول می دارم، بر خلاف اتهام رایج روز در کشورهای سرمایه داری، از جمله انچنان که در کشور خود ما رایج بود و به همین بهانه هم صدها نفر از صادق ترین و دلاورترین فرزندان میهن ما در اسارتگاههای رژیم قبلی و فعلی کشته شدند، نه جاسوس و مأمور اطلاعاتی شوروی بوده ام و نه استالین در وصیتنامه اش مرا وکیل و وصی خود تعیین کرده است. من هم، از منظر اعتقاد طبقاتی، از دیدگاه منافع کارگران و زحمتکشان، در دفاع از حقوق و منافع استثمار شوندگان و اقشار محروم و ستمدیده جامعه، در حمایت از گرسنگان و فقیران و بی پناهان، سعی می کنم گوشه هائی از حقایق را روشن سازم. بنابراین، من بر این باورم و واقعیت این است که، امر جاسوسی به نفع بیگانه و یا حتی بسود کشور خویش، علاوه بر پیوستگی با تمایلات و دیدگاههای طبقاتی فرد مأمور، حتما با مسئل دیگری هم بستگی دارد که موضوع بحث من و شما نیست.
در بند دوم جوابیه دفتر آیت الله منتظری، در جواب اشاره اینجانب به دادگاههای تفتیش عقاید در قرون وسطی، گفته می شود: «ثانیا - دادگاههای تفتیش عقاید را ما نیز با شدت بیشتری محکوم کرده و از گردنندگان آنها اظهار برائت می کنیم، ولی آنها چه ربطی به اسلام و روحانیت دارند؟ اگر در یک صنفی عده ای کار خلاف عقل و منطق انسانی کردند نباید تمام آن صنف را به جرم آن عده محکوم نمود. این چه قضاوتی است که شما می کنید؟ ما نیز قبول داریم که در طول تاریخ از مقدسات مردم و از جمله، ادیان الهی عده ای سوء استفاده کرده و بدین وسیله مخالفان خود را سرکوب نموده اند. مگر این سوءاستفاده منحصر به متولیان ادیان است.» اولا؛ من مثل آیت الله منتظری فکر نمی کنم صرف محکوم کردن یک عمل خلاف، باید با فراموش کردن آن و روحانیت مجری دادگاههای تفتیش عقاید مترادف باشد. ثانیا؛ من با مضمون این نظر آیت الله منتظری که دادگاههای تفتیش عقاید را محکوم کرده اند و می گویند: «اگر در یک صنفی عده ای کار خلاف عقل و منطق انسانی کردند، نباید تمام آن صنف را بجرم آن عده محکوم کرد» و «سوءاستفاده فقط منحصر به متولیان ادیان الهی نیست»، کاملا موافقم. با این تفاوت که آیت الله منتظری با توجه به شخصیت و احساسات انسانی خویش، منهای عده کمی، همه روحانیت و متولیان ادیان الهی را مثل خود می پندارند. البته من هم آرزومند بوده و هستم که ای کاش چنین می بود. ولی، واقعیات تاریخی، از چیز دیگری حکایت می کنند. چگونه می توان نقش مخرب کنیسه ها، کلیساها، مساجد و دیگر امکان دینی در دفاع از صاحبان قدرت را، اعمال روحانیت مسیحی در قرون وسطی، کشتار حقیقت و عدالت بدست روحانیت واتیکان، بویژه در دوره رهبری پاپ ژان پل دوم را، فتواهای جنون آمیز خاخامهای صهیونیست در اشغال اراضی فلسطین و ساخی مردن آن و دیگر کشورها را و از همه ملموس تر، اقدامات و مال اندوزیهای غاصبانه و غیرقانونی جمیع روحانیت شیعه تحت رهبری آیت الله خمینی در همین مدت سی سال حاکمیت در ایران را که همه شاهدیم، به پای عده اندکی نوشت و اکثریت را مثل خود پنداشت؟ نه، حضرت آیت الله ، اجازه بدهید این واقعیت را قبول کنیم که شما و عده اندکی مثل شما صرفا استثناء از کل هستید و شما بهتر از هر کسی، حداقل بهتر و بیشتر از من می دانید که روحانیت و متولیان ادیان الهی، ساخته و آفریده طبقات اجتماعی غالب، بویژه برده داران بوده و بلحاظ معیشتی به آنها و سپس به فئودالها و امروز به سرمایه داران وابسته بوده و هستند. بنابر این، کلیت آنها بعنوان یک قائده، مقدسات مردم را در جهت خدمت به صاحبات ثروت و قدرت مورد سوءاستفاده قرار داده و توجیه گر و مدافع اعمال غیرانسانی و جنایات بیشمار آنها بوده و هستند و درتمام حق کشی ها، جنایتها و خونریزیهای آنها چه بطور مستقیم و چه غیرمستقیم شرکت داشته و دارند. اما، به تحقیق و بدرستی می توان روحانیونی از قبیل خود شما، آیت الله طالقانی، شیخ محمد خیابانی، مارتین لوترکینک و عده کم شمار دیگری را فقط یک استثناء از کل قاعده در جامعه روحانیت بحساب آورد. شما بسیار خوب میدانید که هر روحانی به سهم خود یک سوداگر است و طرف معامله آن خداست. روحانی نماز می گذارد، روزه می گیرد، عبادت می کند، بمسجد و معبد می رود و در واقع، سر دنیای آخرت با خدای خود چانه زنی می کند تا در بهشت موعود، در کنار جویبار روان شراب با حوریان همیشه باکره، به عیش و عشرت مشغول شود. اگر این کار سوداگری نیست، پس چیست؟ آیا این هم قضاوت نادرستی است؟
بند سوم و پایانی جوابیه دفتر آیت الله منتظری چنین است: «ثالثا- شما دادگاههای رایج در جهت اعتراف گیری را با صدر اسلام پیوند مستقیم دادید. یادآوری می شود: یک نمونه از این دادگاهها که در صدر اسلام بوده است را* ذکر می کردید و به کلی گوئی بسنده نمی کردید. این در حالی است که درست در تاریخ ضد قضاوت شما وجود دارد و نمونه آن اقرار زن و نیز مردی است به زنا در حضور پیامبر (ص) و نیز حضرت امیر(ع) و انصراف آنان از شنیدن آن و اصرار آن شخص بر اقرار و ادامه روی گرداندن آن بزرگواران، تا بالاخره چهار مرتبه با اصرار، خود شخص اقرار می کند. و همچنین است روایاتی که صریحا اعتراف در زندان و در حال تهدید و تخویف را مردود دانسته و قضاوت و اجرای حدود بر اساس چنین اعترافهائی را باطل و غیر شرعی اعلام داشته است که در کتاب وسایل الشیعه، کتاب الحدود ذکر شده است.» کاش می توانستم باور کنم که نقل روایت کوتاه اقرار بر گناه آن مرد و زن به زنا و تقبیح اعتراف در زندان و باطل شمردن اقرار در حال تهدید و تخویف افسانه نبود و با تبلیغ و ترویج در میان مسلمانان نهادینه می شد. زیرا، اولا؛ روایات و احادیث چندان قابل اعتماد نیستند و ثانیا؛ قرآن و واقعیت تاریخ دین اسلام و همه ادیان، علیرغم خواست و آرزوی من و شما، خلاف آن را نشان می دهند. این قصّه بی شباهت با داستان آن کشیش آدمخور نیست که از فرط رحم دلی، زنگوله به پایش می بست تا مورچه ها به صدای زنگوله از سر راهش کنار روند و زیر پا نمانند. حتما خواهید پرسید؛ طبق کدام شواهد؟ همینجا، بطور مختصر و گذرا به برخی از آنها فقط اشاره می کنم:
حضرت آیت الله! اول شما بگوئید بنظر شما، آیت الله خمینی بر این شیوه قضاوت در صدر اسلام و بی اعتباری اقاریر و اعترافات در زندان و در زیر تهدید و تخویف آگاهی داشت؟ اگر جواب مثبت است، پس چرا هزاران انسان، از جمله بزرگان علمی و ادبی، سیاسی و دینی کشور را به توبه، ترک باور خود و اقرار به ناکرده وادار کرد؟ دوّم،؛ حکم قتل آن هفتصد نفر مردان قبیله بنی قریظه را که حضرت امیر در حضور پیغمر اسلام سر برید، کدام دادگاه صادر کرده بود؟ هر چند من امیدوارم این هم یکی از آن روایات افسانه ای باشد. اما، پرسیدنی است که آنها به چه جرمی کشته شدند؟ آیا اگر به "گناه خویش" اقرار می کردند و اسلام می آوردند، نجات می یافتند؟ اگر آره، پس، این تخویف و تهدید نیست، چیست؟ از این که بگذریم، تفسیر شما از مقوله تقسیم انسانها به مشرک و مرتد، ملحد و کافر، مسلمان و مؤمن چیست؟ آیا آن را تهدید، تخویف و فشار علنی به فرد و جمع ــ حتی در خارج از زندان و در محیط بازــ برای ترک باور خود و اقرار به مسلمانی و گفتن «اشهدوا انّ...» یعنی شهادت به ندیده ها معنی می کنید یا نه؟ شما در مورد حکم "فقاتلوا ائمة الکفر" چه نظری دارید؟ آیا آن را بعنوان تهدید و تخویف جمعی قبول نمی کنید؟ فرمان "اشدّوا علی الکفّار و رحما بینهم" را که آیت الله خمینی، یکی از خونخوارترین روحانیون تاریخ(فرض کنیم: فقط ایران)، با استناد به آن، در سال ۱٣٦۷ فرمان قتل عام هزاران اسیر در بند را صادر کرد و خود شما در اعتراض و مخالفت بحق و درست با آن، از قائم مقامی ولایت فقیه عزل شدید، چه معنی می کنید؟ آیا همه اینها به صدر اسلام مربوط می شوند یا نه؟آیا اینها هم قضاوت نادرستی هستند؟ تصور نمی کنم شما این قول رایج در میان مردم ایران و بسیاری از کشورهای مسلمان (حداقل غیرعرب) را که بنده نیز با بسیاری از آنها از نزدیک آشنائی دارم، نشنیده باشید که می گویند: «ما مسلمانان شمشیریم»! مگر معنی این گفته، که ملتی را، خلقی را، جمعی را بزور شمشیر وادار به ترک اعتقادات خود و اقرار به قبول اسلام کرده اند، برای شما روشن نیست؟ پس، حلال دانستن جان و مال و ناموس "اسیران حربی" برای "لشکریان اسلام" را چه معنی می کنید؟ نه، حضرت آیت الله! اجازه بدهید این بحث را در همینجا ختم کنم. بگذارید به ذهنیت و تصور و احترام من و بسیاری مثل من نسبت به شخص شما، خدشه و خللی وارد نشود. چرا که بقول معروف، این خمیر آب زیادی می برد.
حضرت آیت الله منتظری! اجازه می خواهم صحبت را با پرداختن به مسائل و واقعیات عینی تر، در ارتباط با همان مسئله استالین ستیزی ادامه داده و از شما بعنوان یک انسان سیاسی ــ مذهبی جامع الاطلاع سؤال کنم: بنظر شما، چرا بزرگترین و فجیع حوادث و جنایات تاریخ بشری، حتی فجایع روزمره، بعد از چند روز، چند هفته و بعضا بعد از چند ماه و چند سالی، بکلی فراموش می شوند ولی، "جنایات و محاکم استالینی" هیچ وقت از مد روز خارج نمی شود؟ من به نوبه خود جواب این سؤال را خواهم داد. اما، قبل از آن، اجازه می خواهم برخی فجایع دهشتناک تاریخ را فهرست وار و بصورت کلی بر شمارم.
توجه کنید! چرا و به چه علت، کشتار بربرمنشانه سیاهان آفریقا، منقرض کردن نسل نامیبیائیها، تاسمانیائیها، سرخپوستان سرزمینهای اتازونی، مردم بومی قاره استرالیا، به بردگی در آوردن دهها میلیون انسان، از جمله آفریقائیها در عصر امپراطوری اروپا، گرسنگی دادن و کشتار سی میلیون هندی، جمع آوری و کشتار هفتاد هزار نفر از کوچه و خیابانهای انگلیس و گردن زدن آنها در برج لندن، قلع و قمع مخالفان در کشورهای متروپل، از آن جمله، نابودکردن رهبری، اعضاء و حتی طرفداران حزب پلنگان سیاه تا آخرین نفر در زندانها و شهرهای آمریکا، از میان برداشتن رقیبان و مخالفان با استفاده از شیوه های ترور، تسویه حسابهای گروههای مافیائی، قتلهای زنجیره ای، ساقط کردن هواپیماها، تصادفات ساختگی رانندگی، غرق کردن کشتی ها، کشتار قریب یکصد میلیون نفر انسان در جریان دو جنگ امپریالیستی جهانی و ویرانی کشورها، کشتار و از میان بردن دهها میلیون نفر در جنگهای متعدد محلی و منطقه ای از جمله، پنج میلیون ویتنامی و همچنین در جریان کودتاهای ضدملی و استعماری، تاراجها و کشتارهای بیشمار در مستعمرات، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بوسیله دولت آمریکا، دفن زباله های اتمی و شیمیائی در مستعمرات، کشورهای اشغالی و کشورهای فقیر بویژه، آفریقائی که منجر به کشته شدن و آسیب وارد آمدن به صدها هزارن انسان بیگناه می گردد و ده ها سال دیگر نیز قربانی خواهد گرفت (یک نمونه: بگزارش تلویزیون یورو نیوز، اخیرا در اثر دفن ۵۰۰ هزار تن زباله های سمی بوسیله کشتی های هلندی در آبهای ساحلی کشور آفریقائی کوت ده لوار، ٣۱ هزار نفر از مردم این کشور آسیب دیده است و تاکنون، ۱۵ نفر از آنها جان باخته اند)، نود سال سلاخی مردم فلسطین و اشغال سرزمین آنها بدست مهاجران غربی و از همه فجیع تر، مدرنیزه کردن نظامهای برده داری، فئودالیسم و بازگزداندن عصر استعمار تحت بهانه غیر قابل توجیه و تفسیر صدور و گسترش دموکراسی و حقوق بشر و... و همین دیروز و امروز، بمباران شهرها و مناطق مسکونی، صنعتی، مدارس، بیمارستانها، آثار و ابنیه باستانی و حتی معابد و زیارتگاه دینداران و معتقدان در یوگسلاوی، افغانستان، عراق، پاکستان، لبنان، فلسطین و... محاصره مردم فلسطین از زمین و دریا و هوا، قطع غذا و خواربار، آب و برق، درمان و دارو به روی آنها، ویران کردن کامل زندان بزرگی بنام غزه و کشتار مردم محاصره شده آن و هزاران هزار مورد جنایات فجیع که امپریالیسم جهانی مرتکب شده و بطور روزمره نیز تکرار می کند، بسرعت بفراموشی سپرده می شوند؟ وانگهی، اگر حتی با یک نگاه بدبینانه و خصمانه، استالین و حاکمیت او را بعنوان جنایتکاران مطلق بپنداریم و توجه کنیم که حجم جنایت ٣٢ ساله حاکمیت تحت رهبری او (۵٦٦۷٩٩ نفر اعدام شده، کتاب خیانت به سوسیالیسم، صفحه، ٦٣)، ٩ برابر از کشتار ۵ میلیون ویتنامی بدست آمریکائیها، ٨۰ برابر از منقرض کردن سرخپوستان اتازونی بدست مهاجران نژادپرست سازنده کشور ایالات متحده آمریکا، هزاران برابر از قتل عام سیاهان و مردم مستعمرات در عصر امپراطوری اروپا، ۵ برابر از دو و نیم میلیون نفر کشته شدگان اشغال ٦ ساله عراق(بنا به گزارش وزارت بهداشت و پزشکی قانونی عراق)، چندین برابر از قلع و قمع مخالفان و رقیبان داخلی در اروپا، آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری کمتر و کوچکتر است، مفهوم استالین ستیزی باز هم روشنتر می شود. به هرحال، هدف این نوشتار از برشماری این فهرست کوتاه و خلاصه شده، طرح این سؤال و یافتن پاسخ آن است که چرا بجای همه فجایع تاریخی، پرونده "جنایات استالین" همچنان باز نگه داشته می شود؟ شاید در رابط با این فهرست مختصر، بحق، کلی گوئی را بر من ایراد بگیرید. لاکن، باید توجه داشت که در اینجا، قصد برشماری علل و عوامل همه فجایع تاریخ را ندارم و علاوه بر آن، با اینکه در باره هر یک از این موارد و هزاران هزار مورد دیگر، تحقیق و بررسی هائی بعمل آمده است ولی، باز هم نیازمند بررسی کارشناسانه جامع تر و دقیق تر می باشند که آنهم هدف این نوشتار نیست.
این نوشتار ادامه دارد و اصل جوابیه دفتر حضرت آیت الله منتظری در پایان همین مطلب تقدیم خواهد شد.
_____________________
*- اینجا یک ایراد نگارشی منظور است. حرف «را» علامت مفعول صریح است. آوردن آن پس از فعل از نظر قواعد دستور زبان فارسی درست نیست. به جمله توجه کنید! « یک نمونه از این دادگاهها که در صدر اسلام بوده است را ذکر می کردید و به کلی گوئی بسنده نمی کردید.» آوردن «را» پس از «بوده است» نادرست و نوشتن آن پس از «دادگاهها»، هم درست است و هم، وزن و آهنگ جمله را ثقیل نمی کند. این شیوه نادرست نگارشی، در سالهای اخیر، از طرف مطبوعات و رسانه های فارسی زبان انگلیس، آمریکا و برخی نویسندگان مهاجر، وسعیا بکار گرفته می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر