سرخط خبرهای پیک ایران

۱۳۸۸/۵/۲۷

پاسخ به حمید سبزواری، مداح آیت الله خامنه ای



حمید سبزواری شاعرک دربار است و مجیزگوی آقا!

. سال پیش در حدود همین روزها، این شعر که من آن را «ماله نامه» نام نهاده ام، از این ملک الشعرای دربار و در مدح آیت الله خامنه ای «ساطع» و در نشریات و رسانه های وابسته شرفِ انتشار یافت.

اما پیش از نقل شعر برای آگاهیِ شما بگویم؛ حمید سبزواری همان کسی است که در هم دردی با حزب الله لبنان می گفت: «جانانِ من اندوهِ لبنان کشت ما را!»، اما بر همۀ فجایعی که بر مردم ما گذشت، چشم فرو بست و ندید و نشنید و لب نگشود! در هر حال او در مدح آقا می گوید:


«فریادگر قرن»

اي ياد تو شورافكن و پيغام تو پر جوش

آواي تو نجواي هزاران لب خاموش

آنجا كه تو رخساره نمايي همه چشمند

وانجا كه سخن ساز كني جمله جهان گوش

در سينه ترا گر نه غم خلق جهانست

از ناي تو شكواي قرون از چه زند جوش

فرياد تو ويران‌گر بنيان نفاق است

اي پرچم توحيد ترا زيب بر و دوش

بانك تو خروشي است ملامت‌گر تاريخ

برخاسته از ناي هزاران لب خاموش

بد خواه تو درحشر سرافكنده خويش است

همراه تو با عزت و اكرام هم‌آغوش

تا بر ورق دهر نشيند سخن عشق

هرگز نكند ياد ترا خلق فراموش

پاس تو نگهدارد و جاه تو شناسد

هر با خبر از دانش و هر بهره‌ور از هوش


وقتی این چرند سروده را از خبرگزاری‌ِ فارس شنیدم و در سایت‌های فرمایشی خواندم، تن و جانم بدرد آمد و نتوانستم بی‌اعتنا از کنارش بگذرم. این بود که فکر کردم پاسخش را با همان وزن و قافیه بنویسم.
بباور من این شعر باید چنین سروده می‌شد:


ای یادِ تو شادی کش و بر هلهله سرپوش
آوای تو دشنامِ هزاران لبِ خاموش


رخسار ا ز ایوان چو به این خلق نمودی
مردم همه از ترس بیکباره شد از هوش

ابروی بهم در شده ات حال بهم زن
حرف و سخنت ژاژ و کژ و درهم و مخدوش

خون می چکد ا ز دشنه ی بیداد تو آوخ
از خوفِ جنونت همه لب‌ها شده خاموش

رجاله و دجاله بگردت همه در رقص
فرزانه و دانا شده با مرگ هماغوش

بانگِ تو نفیریاست فراخوانِ جهالت
نامِ تو «ولاکن» به دو صد شائبه منقوش

بیزار از اندیشهات این مردمِ در بند
مغموم ز رفتار تو این خلق سیهپوش

از بهر تماشای حضورِ تو کجا چشم؟
در راه شنودِ سخنانِ تو کجا گوش؟

در سینه ترا کی غم و اندوهِ جهان است
یک جو نزند ماتمشان بر جگرت جوش

آن شاعرکِ بی‌همه‌چیزی که چنان شوم
شد ماله کشان جمله پلیدی‌ی تو لاپوش

از خیلِ تو برخاسته و رنه ز چه رویی
کژی بلب آورد و اشا کرد فراموش!

مالینه بدستی است از ابریشم یزدی
مالنده نژادی است سبیل از دمِ خرگوش

ورنه تو کجا؟ صلح کجا؟ در همه عالم
کانونِ جنون، جنگنشان، غائله چاووش

هر جا که نفاق است نشان ها ز تو برده
دیوارِ جهالت شده با نامِ تو پر موش

در خانهخرابی‌ی جهان نقش تو پیداست
همکاسه‌ی بن لادنی و همقسمِ بوش

جنایت هایی که به دستور امام و خامنه‌ ای بر عالم ۷۰ ساله‌ی سنی مرتکب شدند

سنی نیوز: پیرمرد در حالیکه در هوا سر به پایین با سرعت میچرخید ادرارش بدینسو و آنسو و بر سر و صورتش میریخت. صدها تن از سربازان با افتخار امام زمان (!) در آنجا جمع شده، با مشاهده‌ی صحنه مست خنده بودند!..
و بعد از آن با تهدید تجاوز به زن پیر و دختران این عالم فرزانه او را روی صفحه تلویزیون آورده مجبور ساختند بگوید: جاسوس اسرائیل و عراق و شوروی و آمریکا و انگلستان و خلاصه نیمی از کشورهای جهان بوده است!!!….

• مهندس سعید برزگر ـ ایرانشهر

چرا با وجود اینکه خبر تجاوز به پسران و دختران زندانی در زندانهای دژخیمانه‌ی نظام پوسیده‌ی ولایت فقیه بحد تواتر رسیده است و صحت آن بر جهان و جهانیان ثابت شده است. رهبران نظام درپی سرپوش گذاشتن بر آن هستند، ومیخواهند در روز روشن خورشید تابان حقیقت را پشت ابرهای سیاه دروغشان زنده بگور سازند؟!
اینها میترسند اگر به این جنایت اعتراف کردند، طلسم وحشت از قلبهای مردم زدوده میشود و پرده از سایر جنایتهایشان کنار میرود!
آنوقت چهره‌ی واقعی این جنایتکاران سفاک را همه خواهند شناخت..
به دستور همین ولی فقیه امروزی جناب آقای خامنهای که ادعای عصمت و عدالت و علم و عرفان و دست در دست داشتن با امام زمان دارد، و در زیر سایه آقای خمینی بانی نظام ولایت فقیه؛ جناب شهید احمد مفتی زاده را بمدت ۶ ماه تمام در یک دستشوئی بمساحت کمتر از نیم متر ایستاده زندانی کردند!…
و از حکایت شکنجههایی که بر حضرت مولانا محی الدین خراسانی و سایر علمای اهل سنت و شیعیان هدایت یافته امثال شهید رادمهر در زندانهای این سفاکان رفت مو بر جانها میایستد!
http://www.aqeedeh.com/ebook/view_book.php?rowID=۱۹۴
بدستور همین ولی فقیه امروزی که در آن روزها بر عرش معلای ریاست جمهوری لمیده بود و زیر سایه رهبر انقلاب که امروز در پیش پروردگار عالم جوابگوست. (البته در آن روزهای آقای کروبی بر عرش ریاست بنیاد شهید و نمایندگی مجلس لمیده بود!) یکی از رهبران سرشناس اهل سنت ایران جناب حضرت مولانا (ن . د) که نماینده‌ی به اصطلاح مجلس هم بود را بزندان انداختند. و در حق این پیرمرد بدترین شکنجهها روا داشتند. از آن جمله است:
با زور به ایشان پس از گرسنگی و تشنگی سه شبانه روز ۱۰ کیلو هندوانه خوراندند. سپس لباسهایش را از تنش کشیدند، و آلت تناسلیش را با نخی بستند و او را از پا به پنکهای در سقف آویزان کرند. وقتی مثانه‌ی او از فشار ادرار نزدیک بود بترکد پنکه را روشن کرده نخی که بر آلت تناسلی او بود را باز کردند. پیرمرد در حالیکه در هوا سر به پایین با سرعت میچرخید ادرارش بدینسو و آنسو و بر سر و صورتش میریخت. صدها بسیجی (سربازان با افتخار امام زمان !) در آنجا جمع شده بودند و با مشاهده‌ی صحنه مست خنده بودند!..
و بعد از آن با تهدید تجاوز به زن پیر و دختران این عالم فرزانه او را روی صفحه تلویزیون آورده مجبور ساختند بگوید: جاسوس اسرائیل و عراق و شوروی و آمریکا و انگلستان و خلاصه نیمی از کشورهای جهان بوده است!!!….

آیا اینان گمان میبرند همه این جنایتها بباد فراموشی رفته است؟!
پس عدل الهی کجاست؟!..
«گمان مبر كه خدا از كارهائي كه ستمگران ميكنند بيخبر است . (نه، بلكه مجازات) آنان را به روزي حوالت ميكند كه چشمها در آن (از خوف و هراس چيزهائي كه ميبيند) باز ميماند *
‏(ستمگران همچون اسيران، از هراس) سرهاي خود را بالا گرفته و يك راست (به سوي ندادهنده) ميشتابند و چشمانشان (از مشاهده اين همه عذاب هراسناك) فرو بسته نميشود و دلهايشان (فرو ميتپد و از عقل و فهم و انديشه) تهي ميگردد * و مردمان را بترسان از روزي كه عذاب به سراغشان ميآيد و ستمكارانظالماني كه با كفر و معصيت ، به خود و ديگران ظلم نمودهاند) ميگويند: پروردگارا! (ما را به جهان برگردان و اندك) روزگاري به ما مهلت ده تا دعوت (به يكتاپرستي) تو را پاسخ گفته و از پيغمبرانت پيروي نمائيمجبران مافات بنمائيم. امّا كار از كار گذشته و ديگر برگشتي به جهان نيست و پاسخ ميشنوند كه) مگر شما قبلاً (در جهان روشن) سوگند نخورديد كه (دنيا را پاياني و) شما را زوالي نيست‌؟!‏
و در سرزمين و ديار مردمان ظالمي (همچون عاد و ثمود) سكونت گزيديد و (عبرت نگرفتيد، هرچند كه) برايتان روشن بود كه در حق آنان چگونه رفتار كرديمبر سر ايشان چه آورديم) و مثلها برايتان زديم (مبني بر اين كه گذشتگان چه كردند و در مقابل چه ديدند، امّا پند نگرفتيد و امروز گرفتار شديد) *
آنان نيرنگ خود را نمودندبراي جلوگيري از دعوت آسماني توطئه‌ها كردند و نقشهها چيدند) و خدا از نيرنگشان آگاه است ، و شريعت ثابت و استوار ( همچون كوههاي سر به فلك كشيده اسلام ) با نيرنگ آنان از جاي بركنده نميشود *‏
گمان مبر كه خداوند با پيغمبران خلاف وعده ميكندپيروزي را نصيب آنان و شكست را بهره كافران نميسازد) . بيگمان خداوند چيره (بر هر كاري بوده و از كافران و بزهكاران) انتقام گيرنده است». (سوره‌ی ابراهیم:۴۲-۴۷)
وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ (۴۲) مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ (۴۳) وَأَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَكُمْ مِنْ زَوَالٍ (۴۴) وَسَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ (۴۵) وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ (۴۶) فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ).


منبع سایت اسلام راستین

پیام آيت‌الله‌العظمى منتظرى در اعتراض به توهین و مزاحمت برای حجج اسلام والمسلمین کروبی و نوری



آیتالله منتظری در اعتراض به توهین و مزاحمت برای حججالاسلام والمسلمین کروبی و نوری بیانیهای صادر کرد. متن کامل این بیانیه که در سایت رسمی آیتالله منتظری منتشر شده به شرح زیر است:

بسماللهالرحمنالرحيم


‏جناب مستطاب حجة‌الاسلاموالمسلمين آقاى حاج شيخ مهدى كروبى دامت‏ ‏افاضاته

پس از سلام و تحيت و آرزوى موفقيت براى جنابعالى در راه خدمت به اسلام‏ ‏و مسلمين، با كمال تأسف خبر توهين و مزاحمت براى جنابعالى و نيز‏ ‏حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ عبدالله نورى را دريافت كردم و‏ ‏بسيار متأثر شدم .

‏اينجانب تاكنون آنچه را وظيفه شرعى و ملى خود مى‎دانستم متذكر شدهام، و‏ ‏در اينجا نيز يادآورى مى‎كنم كه مشروعيت و مقبوليت نظام بستگى به رضايت‏ ‏و آراء اكثريت مردم دارد، و اين مسألهاى است كه هنگام تصويب قانون اساسى‏ ‏مورد توافق خبرگان ملت قرار گرفت و در مقدمه و اصول متعدد قانون اساسى‏ ‏به آن اشاره شده است .

‏‏متأسفانه امروز كار به جايى رسيده است كه از حضور مردم در صحنه به شكل‏ ‏مسالمتآميز و شنيدن صداى حقطلبى آنان وحشت وجود دارد، تا آنجا كه‏ ‏حتى حضور امثال جنابعالى را كه از چهرههاى خدمتگزار و با سابقه در مراحل‏ ‏گوناگون انقلاب اسلامى هستيد در نماز جمعه تحمل نمىكنند و مورد توهين‏ ‏و مزاحمت قرار مى‎دهند. كاملا روشن است كه در اين مورد و موارد مشابه‏ ‏سبب اقواى از مباشر است و گناه اين فحاشى ها و اهانت ها به گردن كسانى‏ ‏است كه به افرادى حقوق مى‎دهند و آنان را به اين كارهاى زشت وادار مى‎كنند‏ ‏و در واقع از پول مردم مظلوم خرج مى‎كنند تا خادمان واقعى مردم منكوب‏ ‏شوند، و اين ظلمى است مضاعف در حق صاحبان اصلى اين كشور عزيز.

‏اينجانب سخت نگران آينده نظام و كشور مى‎باشم و مصرانه از تصميم‏ ‏گيرندگان مى‎خواهم تا دير نشده و فرصتها از دست نرفته است به توصيهها‏ ‏و راهحلهاى پيشنهادى توسط دلسوزان انقلاب و ناصحان مشفق توجه‏ ‏نمايند و شرايطى فراهم نمايند تا اعتماد از دست رفته مردم به دست آيد و‏ ‏حقوق تضييع شده آنان جبران گردد و موجبات نارضايتى مردم و بحران‏ ‏كنونى از بين برود.

‏‏من دست كسانى را كه براى نجات جمهورى اسلامى از بحران زحمت‏ ‏مى‎كشند مى‎بوسم; و اميدوارم با اصلاحات جدى در روند كنونى اداره كشور،‏ ‏نظام جمهورى اسلامى كه براى تشكيل و تداوم آن زحمات فراوان كشيده‏ ‏شده است محفوظ و پايدار بماند.

‏والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

‏1388/4/30

گزارشي تكان دهنده ازيك دانشجو دررابطه با زندان و شكنجه هايي كه برجوانان اعمال ميشود

یكي از جوانان دستگير شده كه دانشجو نيزميباشد دررابطه با دوران دستگيري و بازداشت خود در تاريخ 30/3/88 اينگونه بهخبرنگارآژانس ايران خبر توضيح ميدهد :
***( لازم به ذكراست كه به دلايل امنيتي وايجاد مشكلات احتمالي بعدي براي ايشان از نام بردن اسم وفاميل وي خودداري ميكنيم )


روز شنبه 30/3/88 وقتي در ميدان هفت تير در حال تردد بودم دستگير شدم. ترتيب دستگيري من اينطور بود ؛روز بعد از اقامه نماز جمعه توسط خامنه اي وقتي از صبح در خيابان با اتوبوس و تاكسي تردد مي كردم همه جا صحبت از افاضه هاي ايشان بود , همه شاكي بودند, مي گفتند عصر نشانشان مي دهيم .
وقتي ساعت 15 در ميدن انقلاب و فردوسي نيروهاي ضد شورش و بسيجي را در حال چينش مي ديدم دلم گواهي سركوب شديدي را مي داد با خودم گفتم امروز كشت و كشتار مي شود, به هر حال از اين قسمت جان سالم به در بردم تا حدود ساعت 17 كه به ميدان هفت تير رسيدم , آنجا مثل مور و ملخ نيروهاي سركوبگر با انواع وسايل سركوب مثل باتون وگاز اشك آور ايستاده بودند . زد وخورد بين مامورين و مردم ديوانه كننده بود.
موتور سوارها با صداهاي وحشتناك در بين مردم حركت مي كردند و بدون اينكه بفهمند به چه قسمتي از بدن مردم ضربه مي زنند باتوم هاي خود را با غيض بر سر و صورت مردم ميزدنند .
اشك در چشمانم حلقه زده بود اين صحنه ها را مي ديدم و اشك مي ريختم .حدود ساعت 18 وقتي از ضلع شرقي ميدان هفت تيردر حركت بودم چند نفر از ربات ها (نيروهاي لباس سياه پوشيده ) را ديدم به طرف من و چند نفر از خانم ها كه پشت سر من بودند و جيغ مي زدند آمدند.
ناگهان شروع كردند با باتوم به بدن اشخاصي كه پشت سر من بودند ضربه زدن .صداي جيغ و فرياد به هوا برخاست. تمامي اين هجوم ها با الفاظ ركيكي بود كه از دهانشان بيرون مي امد در بين اين چند نفر كه پشت من بودند يك پيرزن هم بود , خانم ها فكر مي كردند به خاطر حضور اين پيرزن كتك نمي خورند اما اشتباه مي كردند , چرا كه اولين ضربه ها به تن پيرزن مي خورد .اين صحنه را كه ديدم از ترس به خودم مي لرزيدم تصميم به فرار گرفتم. همينكه به خودم بجنبم, ناگهان يكي از مامورين به سمتم آمد و بي هيچ سوالي ضربه اي به گردنم زد كه زمين و زمان دور سرم چرخيد , همينكه داشتم رو ي زمين مي افتادم ناگهان همشون رو ي سرم ريختند و تا جا داشتم با باتوم كتكم زدند . دلم خوش بود كه بعد از اين كتك كاري ولم مي كنند............ ديگه به حالت نيمه هوش بودم كه مرا مثل يك تكه گوشت كشان كشان به سمت خودروي وني بردند كه راننده و سرنشينش ماسك بر صورت داشتند , با هر زحمتي بود مرا به داخل ون انداختند در ون كه نهايت 15 نفر جا مي گيرد بيش از 30 نفر روي هم افتاده بودند. همگي دستبندهاي پلاستيكي كه به شدت زجر اور بود بر دست داشتيم .
هر كسي كه به داخل ون مي آمد مصادف بود با ضربات باتومي كه نثار دور و بري هاش مي شد, بعد از اينكه بيش از سي نفر را مثل گوسفند رو ي هم انداختند تصميم به حركت گرفتند, اما مثل اينكه پروژه شون كامل نشده بود با ترمز شديدي كه هممون را رو هم انداخت توقف كرد و درب ون باز شد فكر كردم باز كسي رو مي خوان بيارن ...اما نه كار جديدي داشتند! چند نفر جوجه بسيجي كه گاز فلفل دستشون بود با نثار فحشهاي ناموسي حداقل 5 گاز فلفل و سوزان را در بين دستگير شده ها اسپري كردند و انگار كه راضي شده بودند !!!درب ون را بسته و بعد از چند ترمز ناگهاني خودرو حركت كرد. باورتون نميشه از درد باتوم و سوزش چشم ديوونه شديم, اما جرات صدا كردن نداشتيم , تا اينكه ما رو به كلانتري نيلوفر بردند .اين را بگويم ناسزاهايي كه از اين سربازان گمنام شنيدم در مدت عمرم تا حال به گوشم هم نخورده بود, از خودم بدم اومده بود جلوي كلانتري نيلوفر با بي احترامي تمام و با ضرب و شتم ما رو پياده كردند و همه رو به داخل حياط بردند .در بين ما بيش از 5 نفر بودند كه به احتمال زياد دست يا پاهايشان شكسته بود وقتي داخل نيلوفر شديم هممون رو با دستبند كف حياط خواباندند. در بين ما چند نفر زن هم حضور داشتند به همين ترتيب در كنار هم رو به زمين خواباندند. برام جالب بود اينها كه از اسلام و حلال و حرام و محرم ونامحرم صحبت مي كنند در اينجا ديگر اين مسائل برايشان مهم نبود وفهميدم كه درسركوب وبه كار بردن شقاوت زن و مرد برايشان فرقي نميكند .
خيلي چيزها برام روشن شد .بعد از اينكه همه تو حياط خوابانده شده بوديم , چند نفر سرباز و مامور قوي جثه به صورت رژه و دو ميداني با فحش و ناسزا از روي بدنمون گذشتند !شايد يك ورزش نيم ساعته براي اين ارازل بود صداي ضجه هاي دستگير شدگان مخصوصن كساني كه شكستگي استخوان داشتند كل فضاي نيلوفر را پر كرده بود و يك نفر از بيرون با فحش هاي ناموسي ركيك مي خواست كه ساكت بشيم .
هممون خونين و مالين بوديم بعد از اين رژه شايد بيش از نيم ساعت همينجور رو زمين خوابيده بوديم و اگر كوچكترين صدايي ازمون در مي اومد با باتوم جواب مي گرفتيم .بعد يكي يكي ما رو مي كشيدند و مي بردند تا ازمون بازجويي كنند .
جوانان كم سن وسال لباس شخصي , ازمون از نام و آدرس و نام پدر و شغل و از اين چرت و پرت ها مي پرسيدند و مي گفتند پدرتون رو در مي آ وريم !
تا ساعت 12 شب اين بازجويي ها طول كشيد و بعد از بازجويي همه ما رو در يك اتاق 10 متري جا دادند حتي يك قطره آب به ما نمي دادند .در اين اتاق ديگر خانم ها را جدا كردند و كليه وسايل از جمله كيف و كمر بند و بند كتاني و كفش و موبايل و ديگر چيز ها رو از ما گرفتند. تا روز بعد ساعت 17 يك لقمه نان هم به ما ندادند , تنها يك ظرف كثيف 1 ليتري نوشابه را گاها آب مي كردند و به داخل بازداشتگاه مي انداختند, ظرفي كه اگر بيرون اين مكان بود حتي بهش نگاه هم نمي كرديم ولي مجبور بوديم خود را زنده نگه داريم .
روز بعد ساعت 17 هممون را با يك خودروي مانند ون البته بزرگتر به بند 240 زندان اوين كه مانند آشغالدوني بود بردند. تمام جونم از ضربه هاي باتوم سياه و كبود شده بود, در بند 240 , 5 نفر بوديم كه يك پيرمرد 50 ساله هم كه بهش عمو اكبر مي گفتيم حضور داشت او به همه ما قوت قلب مي داد .يك دانشجوي سال آخر رشته عمران هم حضور داشت آن شب ساعت 12 شب منو به بازجويي بردند, اين را هم بگويم كه تا چند روز اول براي صبحونه و ناهار و شام تنها يك قطعه سيب زميني پخته و بعضي وقت ها يك وجب نون به ما مي دادند .بازجويي من تا ساعت 3 صبح با ضربه به پهلو و صورت و كمرم به پايان رسيد.
همه بازجوها مي زدند و فحش مي دادند و منو به تجاوز و بي آبرو كردن تهديد مي كردند, مي گفتند كه كاري مي كنيم خودكشي كني!
ساعت 3 وقتي منو به سلولم برگردوندند ديدم 4 نفر ديگر را هم بردند . من از فرط ضربه هايي كه خورده بودم بيهوش روي زمين افتادم خواب مرگ و كتك و همه چي رو مي ديدم.
تا صبح چند بار از ترس از خواب پريدم اما دوباره بيهوش افتادم. هيچوقت يادم نمي ره مطمئن باشيد از روي صداشون هم كه شده مي شناسمشون يك روزي انتقام خواهم گرفت .
بالاخره روز سوم دستگيريم رسيد تا ظهر كاري به كارمون نداشتند , ساعت حدود 15 صدام كردند و بردند براي بازجويي همينكه وارد اتاق شدم سيلي محكمي خوردم و از من خواست فقط گوش بدم , بازجو گفت هر چي مي گم بنويس , بنويس از ماهواره ها خط ميگرفتي و با خارج تماس داشتي و يك سري دروغ هاي شاخداري كه اصلا به فكرم نمي رسيد, همينكه گفتم من .... ناگهان ضربه اي به پشت سرم خورد و فحش هايي داد كه به خدا اصلا من آنها را نشنيده بودم .در آخر گفت :
بچه .... فكر مي كني ميزاريم هر ... بخواهيد بخوريد بدبخت .... پاره مي كنيم ..... كاري ميكنم ده بار بگي .... خوردم و كلماتي كه از ذكر آن عاجزم به هر حرفي كه تو دهنش مي اومد قانع نمي شد گفت مي دم .... پاره كنند ....مي دوني بايد زير چند نفر بخوابي ؟
به هر حال وقتي ديد من رو كاغذ نوشتم كه من هيچ كاره هستم مجددا با ضرب و شتم وحشيانه از من پذيرايي كرد و دستور داد منو به سلولم ببرند وقتي به سلول رفتم ديدم همين اتفاق براي 4 هم بند ديگرم اتفاق افتاده وآنها راهم برده اند ولي هنوز برنگشته اند . كم كم خوابم برد اخه يه جوون 65 كيلويي مگه چقدر جون داره كه اينقدر كتك بخوره , بخدا كتك خوردن يك طرف وآن فحش ها و تهديد به تجاوز يك طرف ديگر ..... از خودم بدم اومده بود مي گفتم چرا 14 سال درس خوندم و نرفتم براي نابودي اينها فعاليت كنم.
ساعت 9 شب وقتي براي خوردن يك تكه 50 گرمي سيب زميني بيدارم كردند, ديدم 4 نفر ديگر رو هم آوردند ازشون سوال كردم ديدم دقيقا اتفاقي كه براي من افتاده, شايد يك خورده بدتر براي دوستانم هم اتفاق افتاده است .
يك مشت به صورت پيرمرد كه ازهمه ما باروحيه تربود زده بودند كه نصف صورتش سياه شده بود .توي دلم رفت چطور دلشان ميآيد كه يك پيرمرد را اين طور بزنند ؟ مگر اينها نميدانند كه يك سري كارها خيلي گناه است ؟
بعد از ظهر روز سوم مرابراي بازجويي بردند , در ابتدا مانند روز هاي گذشته از من خواستند دروغ هايي را بنويسم برام جالب بود بالاي برگه هاي بازجويي نوشته شده بود النجاة في الصدق اما اينا از من دروغ مي خواستند !!!!اخه اين چه اسلاميه؟!! واصلا اسلامه يا به اسم اسلام اين كارها را را دارندبه ما حقنه ميكنند ... خلاصه زير بار نرفتم از خيلي ها ازم سوال كردند كه به طور واقعي نميشناختمشان , اما بازجو مي گفت بايد بنويسي واقرار كني . باورتون نميشه من حتي در روز راي گيري راي ندادم ولي بايد اينجا چيزهايي رو مينوشتم و اقرار ميكردم كه همه آنها دروغ بود . بازجويي حدود دو ساعت طول كشيد و مجددا به سلول برگشتم .
روز چهارم روز شومي بود, وقتي دو نفر بازجو از من سوال مي كردند و من حقايق را مي نوشتم, ناگهان از من خواستند لباس هايم را از تن در بياورم همين كه علتش ر ا پرسيدم با ناسزا و مشت ولگد ازم خواستند كاري راكه خواسته اند انجام بدهم . از ترس به خودم مي لرزيدم پيراهن و شلوار زندان را در اوردم , از من خواستند روي صندلي كه شبيه صندلي هاي دانشگاه كه تا چندي پيش روي انها درس مي خواندم بنشينم , اين كار را كردم , به من گفتند حالا لباس زير ت راهم در بيارو لخت شو! من گفتم هيچوقت اين كار رانميكنم و لي داشتم عين بيد ميلرزيدم , يك دفعه آنچنان مشتي به كمرم خورد كه با چشم بند از صندلي پرتاب شدم . مجددا من را به بالاي صندلي نشاندند و خودشون به زور لباس زيرم را در آوردم به خدا داشتم ازترس سكته ميكردم , ازمن خواستند كه دستهايم را مثل تنبيه مدارس بالاي سرم بگيرم وشروع به تهديد كردند .... از ترسم دستم بالا رفت ولي نفسم داشت بند مي آمد توي عمرم اينقد ر نترسيده بودم , ديگه چيزي نشنيدم از ترسم همينجوري دستم بالا بود , شايد بيش از نيم ساعت اين حالت بودم, لخت مادر زاد.... دانشجوي رتبه زير هزار كشور كه جزو نخبگان بودم مرا شكسته بودند و هيچ كاري هم نمي تونستم بكنم بعد از گذشت بيش از نيم ساعت كه در اين حالت بودم ناگهان با صداي بازجو و بسته شدن در تمام وجودم لرزيد خودم را به خدا سپردم همينجوري داشتم دعا مي خوندم كه بازجو گفت حالا بايد يه كاري كني كه راضي بشم تا بتونم يه كاري برات انجام بدم گفتم هر كاري باشه انجام مي دم گفت بايد يه حالي به من بدي ناگهان همانطور كه دستم را پائين مي اوردم گفتم .... خودتي و پدر ومادرت من اين كاره نيستم من دانشجوهستم ,آبرو دارم خنده بازجو منو به خودم آورد , ديدم چه دل و جراتي پيدا كردم تازه فهميدم اگه جلوي اين كثافت ها ايستادگي كنم پيروز مي شم, با خنده گفت حالا كه خودت نمي خواي به زور بلايي سرت مياريم , ضمن اينكه فيلمش رو هم براي همه دوستا و آشناهات مي فرستيم , پدر سوخته خيال كردي شهر هرته كسي كه خربزه ميخوره بايد پاي لرزش هم بشينه اين هم لرزه خربزه هستش .....با گريه ازش خواستم منو بي ابرو نكنه ولي با خنده صداي پاش نشان مي داد از اتاق بيرون ميره همين كه رفت بيرون از صندلي اومدم پائين و لباسم را پوشيدم و روي صندلي نشستم و گفتم تا پاي جان مقاومت ميكنم . همينكه بعد از نيم ساعت اومد و ديد از صندلي پائين اومدم منو به باد كتك گرفت و تا جا داشتم منو كتك زد و آش و لاشم كرد ,بعد گفت لباس هامو بپوشم , اين كار وكردم . انروز بعد از اين همه بي حرمتي تموم شد و من رو به سلول بردند وقتي وارد شدم دوست همبندي دانشجوم رو ديدم كه داره گريه مي كنه وقتي ازش سوال كردم ديدم همه اتفاقهايي كه براي من افتاده را داره برام تعريف مي كنه و با اشك حتي مرحله اخر كثافت كاريشون را برام گفت از خدا مرگشو مي خواست و مي گفت خودمو مي كشم ! پيرمرد بهش روحيه مي داد اما از آلام اين عزيز كم نمي شد, تا دير وقت گريه مي كرد و مرگشو از خدا مي خواست ....تا با همين حال خوابش برد تا سه روز باما كاري نداشتند يعني بازجويي نبردنمون بعد از 3 روز صبح ما رو با چشم بند براي بازجويي بردند... در اتاق بازجويي منتظر شدم, ديدم صداي بازجوم عوض شده , خوش اخلاق تر بود يك نوشته كپي شده را به دست من داد و از من خواست همه چيرو تو كاغذ بازجويي بنويسم و در اخر هم از مسئولين تقاضاي عفو بكنم از ترس اتفاقاتي كه افتاده بود و به خاطر اينكه از اين جهنم آزاد بشوم من هم تقاضاي عفو كردم . بعد به همراه نوشته هام منو به اتاقي برد كه پرده اي داشت و از وسط پرده يك دوربين پيشرفته ديده ميشد , از پشت پرده به من گفتند بعد از شمارش 3 هر چيز رو كه نوشتي بخون و در اخر ملتمسانه از مسئولين بخواه كه مورد عفو قرار بگيري.... زهي وقاحت و بي شرمي ....
با اينكه راضي به اين كار نبودم اما براي رهايي از بند اين كار را انجام دادم و از حكومتي كه حالا ديگه به اندازه سر سوزني قبولش نداشتم خواستم از سر گناهاني كه به هيچ وجه انجام نداده ام درگذرد, بعد از اين حركت مرا به سلولم برگردوندند. وقتي برگشتم ديدم پير مرد و يكي از 5 نفر ديگه اين كارو نكردند و پاي مصاحبه ودر خواست عفو نرفتند , اما دوست دانشجويم كه خيلي خورد شده بودو افسرده شده بود , اين كاررا كرده بود. بعد از اين روز تا روزقبل از آزاديم كه24/4/88 بود كاري به كارمون نداشتند و تنها يك بار تونستم تلفني به اندازه 3 دقيقه با خانواده ام صحبت كنم .
روز قبل از آزاديم منو بردند در يك اتاقي كه يك ميز و صندلي رو به روي آن بود فهميدم پيش قاضي هستم يك سري سوال و جواب از من كرد و منو به اقدام عليه امنيت متهم كرد و باز منو برگردوندند به سلول تا اينكه روز بعد حدود ساعت 4 گفتند وسايلم رو جمع كنم چون مي خوان جامو عوض كنن , حالم گرفته شد چرا كه تو اين چند مدت به هم سلولي هام عادت كرده بودم اما چاره اي نداشتم شماره تلفنهامونو رد و بدل كرديم و اومدم بيرون سلول ومنتظر بودم به مكان ديگري منتقل بشم . به ناگاه ديدم در اتاقي هستم كه بايد لباس هامو تحويل بگيرم. يعني ازاد مي شدم تو پوست خودم نمي گنجيدم, تا اينكه بعد از 3 ساعت آزاد شدم.... بيرون زندان با ديدن خانواده و دوستانم و ازادي همه چيزو فراموش كردم. شايد باورتون نشه به اندازه 10 دقيقه همينجوري رو شونه مادر و دوستان كه با دسته گل به پيشوازم اومده بودند گريه مي كردم, روز بعد از آزاديم با مادرم براي دريافت موبايلم به بي دادگاه انقلاب رفتم . احساس نفرتم بيش از پيش مي شد باورتون بشه بعداز روشن شدن تكليفم مي دونم چه كنم . من ديگه دانشجوي قبلي نيستم .
الان فقط ترس اينو دارم كه بعد از آزادي دانشگاهم چي مي شه ايا برام مشكلي پيش مي ياد يانه ؟
به هر حال خودمو به خدا سپردم و ارزو مي كنم همه چي درست شه
راستي بعد از ازادي متوجه شدم من و دو نفري كه پشت دوربين رفتيم با كفالت ازاد شديم . اما عمو اكبر (پير مرد 52 ساله ) و اون يكي دوستمون تا امروز جمعه 23/5/88 هنوز آزاد نشده و تنها دو بار تلفني با خانواده شان تماس گرفته اند.....”

***توضيح : به دليل حفظ حرمتهاي نوشتاري بسياري از كلمات كه بازجوها در زندان به اين دانشجو گفته اند حذف گرديده است .


منبع: آزانس ایران خبر

کوتاه در باره کودتای 28 مرداد: یرواند آبراهامیان

درحالى كه پنجاه و شش سال از كودتاى 28 مرداد 1332 مى گذرد ، هنوز نكته هاى بسيارى در مورد اين كودتا، نقش دستگاه هاى اطلاعاتى امريكا و انگليس و دست هاى مرموز ايرانى ناگفته مانده است. به همين دليل مطالعة تحقيقات و نوشته هاى مستندى كه به روشنگرى در زواياى تاريك اين كودتا پرداخته اند، ضرورى مى نمايد. متن حاضر، ترجمه اى است از مقاله اى كه توسط آقاى يرواند آبراهاميان ، نویسنده‏ی کتابایران بین دو انقلاب” ، از اسناد و كتاب هاى گوناگون انجام داده است.

فرمولى كه در كودتاى 28 مرداد 1332 به كار گرفته شد، درابتداى انقلاب اسلامى نيز در حال پياده شدن بود (حسين آباديان، بقايى در برابر انقلاب، روزنامة شرق، 29 آبان 1382) اين فرمولجنگ سردامروز نيز همچنان زنده وفعال است و سياستمداران كنونى نيز بايد به آن توجه داشته باشند. مرحوم مصدق، جريانراست در ايرانرا جريانى كودتايى، نفتى و سلطنتى مى ديد،مثلثى كه داراى اضلاع نفت،اسلحه و سركوب مى باشد. اين سركوب شامل سركوب سياسى،نظامى، كودتا و جنگ داخلى است.

اين ترجمه را به طراحان راهبردى ايران تقديم مى كنيم و مطالعة آن را به تمامى علاقه مندان و خوانندگان نشريه توصيه مى نمايم

يرواند آبراهاميان

منبع: ایمان آوردم، همین!

تصاویر منتشر نشده ای از کودتای 28 مرداد

تصاوير منتشر نشده از كودتاي 28 مرداد سال 32

پايين كشيدن مجسمه رضاشاه پهلوي در ميدان توپخانه تهران توسط مردم، چند روز قبل از كودتاي 28 مرداد

بازداشت مردم توسط سربازان حكومت نظامي تهران در روز 28 مرداد 1332

عبور يك دستگاه تانك از يكي از خيابان‌هاي تهران در روز كودتاي 28 مرداد سال 1332

جشن و پايكوبي كودتاچيان پس از پيروزي در كودتاي 28 مرداد1332

بازگشت محمدرضا پهلوي به ايران پس از كودتاي 28 مرداد سال 1332

نعمت الله نصيري يكي از عوامل اصلي كودتاي 28 مرداد سال 1332 در حال نشان دادن يكي از اسناد اين واقعه

فضل الله زاهدي (فرمانده كودتا) در ميان عده‌اي از چماق داران و كودتاچيان 28 مرداد سال 1332

شعبان جعفري (بي مخ) در حال شعار دادن عليه دولت مصدق در روز 28 مرداد سال 1332

پاك كردن شعارهاي نوشته شده توسط مردم عليه رژيم پهلوي از ديوار خيابانهاي تهران در ايام بعد از كودتاي 28 مرداد 1332

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برداشت از سایت تابناک

دادستان تهران باز هم دروغ گفت

سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
اعتماد ملی توقیف شد

در حالیکه صدا و سیمای جمهوری اسلامی دیروز در بخش های مختلف به طور مرتب از قول سعید مرتضوی تکرار کرد که روزنامه اعتماد ملی به دلیل اشکال فنی در چاپخانه منتشر نشده، دیروز بالاخره شعبه 13 دادسرای کارکنان دولت اعلام کرد که این روزنامه توقیف موقت شده است.

خبر توقیف اعتماد ملی را سایت سحام نیوز اعلام کرد و به نقل از حسن کروبی، پسر مهدی کروبی نوشت: یک شنبه شب، نماینده دادستانی با حضور در چاپخانه روزنامه اعتماد ملی توقیف موقت این روزنامه را اعلام کرده است.
اما سعید مرتضوی، دادستان تهران روز گذشته با رد این خبر، علت منتشر نشدن روزنامه اعتماد ملی را "مشکلات چاپخانه" اعلام کرد.
ساعتی پس از تکذیب خبر توقیف روزنامه از سوی دادستان تهران، بازپرس شعبه ۱۳ دادسرای کارکنان دولت در نامه ای خطاب به معاونت مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دستور توقیف روزنامه اعتماد ملی را صادر کرد. در این نامه از معاونت مطبوعات داخلی وزارت ارشاد خواسته شده به منظورپیشگیری از وقوع جرایم مذکور، مستندا به بند 5 اصل 156 قانون اساسی و تبصره 2 ماده 6 قانون مطبوعات، از انتشار روزنامه اعتماد ملی تا اطلاع ثانوی جلوگیری کند.
بر اساس نامه بازپرس شعبه ۱۳ دادسرای کارکنان دولت، روزنامه اعتماد ملی به مدیرمسئولی جواد حقشناس، بر اساس شکایات "متعدد خصوصی و عمومی" تحت تعقیب بوده و علیرغم کثرت شکایت و موارد اتهامی و "تذاکرات دادسرا و احضارهای مکرر، کماکان به انتشار مطالب خلاف قانون و مجرمانه اصرار ورزیده" است.
بر اساس این نامه، روزنامه اعتماد ملی در شماره های اخیر خود "به چاپ مطالبی پرداخته که برخلاف امنیت ملی و مصالح عمومی کشور است" و در نتیجه وزارت ارشاد به "لحاظ اصرار آن نشریه بر انتشار مطالب مجرمانه" باید از انتشار آن جلوگیری کند.
از سوی دیگر مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی که روز گذشته در خصوص توقیف این روزنامه با دادستان تهران مذاکراتی داشته است، اعلام کرد: در دادسرا به من گفتند که مصاحبه آقای کروبی با روزنامه در شماره دیروز و مصاحبه فرزند آقای کروبی درباره نامه دبیرکل حزب اعتماد ملی به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با توجه به تبصره 2 ماده 6 قانون مطبوعات تخلف روزنامه محسوب می شود و بر این اساس تا اطلاع ثانوی از انتشار آن جلوگیری می شود.
محمد جواد حق شناس گفت: بنده نسبت به این مسئله اعتراض کردم و گفتم ممکن است با توجه به کثرت وسرعت کار همچنین گستردگی اتفاقات جامعه امروز و حساسیتهای مخاطب، ناخواسته به برخی نکات توجه نشده باشد که حساسیت مقام قضایی را دربر داشته باشد اما با توجه به فضایی که در کشور وجود دارد و با توجه به حرکت روزنامه در نزدیک به 1000 شماره در چارچوب منافع ملی و حقوق شهروندی، میثاق با آرمانهای حضرت امام راحل، قانون مطبوعات و سیاستهای ابلاغی اما لازم است در تصمیم به توقیف موقت روزنامه تجدید نظر شود.
مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی در پاسخ به این سئوال که شکایات خصوصی و عمومی که دلیل توقیف موقت روزنامه ذکر شده، به چه میزان بوده است گفت: در حدود 1000 شماره روزنامه، حدود 60 شکایت علیه مطالب مندرج در آن صورت گرفته که 75 در صد آنها مربوط به سازمانهای دولتی، وزارتخانه ها و چهره هایی است که به نوعی با بودجه دولتی ارتزاق می کنند، 20 درصد شکایات از سوی مدعی العموم و 5 درصد آن یعنی 3 شکایت از سوی اشخاص حقیقی بوده است.

حق شناس که عصر دوشنبه در مقابل دفتر روزنامه اعتماد ملی با خبرنگار مهر گفتگو می کرد با اشاره به انتقادات مردمی نسبت به ایجاد محدودیت در کار این رسانه، تعطیلی آن را روندی نامطلوب در فضای کنونی خواند.
توقیف روزنامه اعتماد ملی، ارگان حزب اعتماد ملی تازه ترین تحول در پی نامه مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان رهبری در مورد تجاوز و آزار جنسی بازداشت شدگان پس از انتخابات است. مهدی کروبی در روزهای اخیر به خاطر افشای گزارشهایی مبنی بر تجاوز جنسی به برخی از بازداشتیهای حوادث اخیر از سوی محافظهکاران تحت فشار قرار گرفته اما گفته تسلیم این فشارها نخواهد شد و در صورت لزوم جزئیات بیشتری را اعلام می کند.

حمایت مجمع روحانیون مبارز از کروبی
از سوی دیگر مجمع روحانیون مبارز با انتشار بیانیه ای از مهدی کروبی حمایت ک و اعلام کرد: جنایت های مسلمی که رخ داد، ایجاب می کرد که با جدیت برای دفاع از حق و حرمت مردم و نگاهداشت اعتبار و حیثیت انقلاب و نظام با مسببان واقعی این جرم و جنایت ها برخورد شود. متأسفانه امروز شاهد هستیم که علاوه بر اهانت به مردم، بازداشت های غیرقانونی و برگزاری محاکمات نمایشی که بر خلاف موازین قانون اساسی، آیین دادرسی، شرع و وجدان بشری است، امواج اهانت به شخصیت ها که همچنان از سوی دستگاه های رسمی تبلیغاتی حکومت ادامه دارد - که به نظر می رسد خود، مسبب آن حوادث هستند - نگرانی ها را بیشتر می کند
این بیانیه می افزاید: به جای رسیدگی دقیق و بی طرفانه به آنچه اعلام می شود و شواهد و قرائنی بر تحقق آن وجود دارد که اگر خبر آن واقعیت داشته باشد، بزرگ ترین جفا به مردم و انقلاب و اسلام شده است، با اهانت های بی امان علیه چهره ارزشی و مورد احترام مردم و کشور، با اهانت های وقیح به جناب آقای کروبی جنایت دیگری رخ داده است
مجمع روحانیون مبارز تصریح کرده است: امروز نباید نسبت به آنچه در جریان برخورد با مردم، بازداشت های غیرقانونی و رفتارهای خلاف ابتدایی ترین موازین شرعی و قانونی و جنایت هایی که از جمله در بازداشتگاه ها رخ داده است، ساکت نشست و همه، بخصوص علمای بزرگوار و مسؤولان دلسوز باید با جدیت قضایا را پیگیری کنند تا به جنایات اصلی رسیدگی و ریشه آن خشک گردد. در این صورت است که دین خود را به اسلام وانقلاب و امام ادا کرده ایم.

منبع نوروزآن لاین

کتایون آذری از تجاوز در زندان می گوید؛ فیلم مستندی تکاندهنده از رضا علامه زاده



Reza Alamehzadeh interviews 2nd. victim of rape in prisons of Islamic regime of Iran. Farsi with English subtitle.
مصاحبه با قربانی دیگری از تجاوز جننسی در زندن های جمهوری اسلامی ایران. توضیح در این مورد را در وبلاگ شخصی من بخوانید
http://reza.malakut.org

سعيدی، نماينده ولی فقيه در سپاه: فرماندهان اغتشاشات اخير هنوز بيرون از زندان هستند، فارس

سعيدی، نماينده ولی فقيه در سپاه: فرماندهان اغتشاشات اخير هنوز بيرون از زندان هستند، فارس

خبرگزاری فارس: حجتالاسلام سعيدی با بيان اينکه فرماندهان آشوب همچنان در بيرون هستند، گفت: البته به تدريج بايد زمينه برخورد با ديگر عوامل هم فراهم شود.

به گزارش خبرگزاری فارس، حجت الاسلام و المسلمين سعيدی نماينده ولی فقيه در سپاه پاسداران در گفتگو با خبرنگار پايگاه اطلاع رسانی سپاه پيرامون حوادث پس از انتخابات، ارزيابی عملکرد دولت نهم و شاخص ها و ملاکهای کابينه کارآمد در دولت دهم و نيز نقش سپاه و بسيج در مهار اغتشاشات و بحران آفرينی های اخير گفتگو کرده که متن کامل اين گفتگو بدين شرح است:

* به نظر شما اگر در حوادث اخير گروه های سياسی شکست خورده در انتخابات رهنمودهای ولايی مقام معظم رهبری را به گوش جان می خريدند، شرايط سياسی کشور چگونه رقم می خورد؟
_ ريشه مشکلاتی که امروز نظام در اين مسائل داخلی دارد تقريباً از يک جا نشات می گيرد و آن اين است که حکومت دينی بر محوريت ولايت فقيه کاملاً تئوريزه و نهادينه شده است. اصولاً حاکميت دينی و تحقق ولايت فقيه، اصول زيادی را دارد، بيش از ۲۰ اصل بعنوان مبانی حکومت دينی داريم که اگر هر يک از آنها را ناديده بگيريم و يا حذف کنيم از دايره حکومت دينی خارج خواهيم بود، ايده حاکميت دينی برگرفته از تدابير ذات باريتعالی است، رسالت امروز ما دقيقا در چارچوب اصول و مبانی دينی بايد تعريف بشود. اگر در آن چهارچوب تعريف نکنيم از دايره خارج شديم و در واقع نمی توانيم مدعی حکومت دينی باشيم.
اصولاً سه تفکر در صدساله اخير در جلوی بشر وجود داشته و سه انديشه همه جهت گيری های بشر را شکل داده است يکی تفکر مادی گرايی همان تفکری که در قرن گذشته در دنيای مارکسيسم و کمونيسم منشاء تحولاتی شد و ديگر تفکر انسان گرايی که همان امانيسم بود و در دنيای غرب منشاء خيلی تحولات شد.
تفکر سوم هم تفکر خدامحوری است . يعنی اداره بشر و تشکيل حکومت در چهارچوب ايده خدامحوری. اين سه انديشه با هم سازگاری ندارند. انديشه ماده محوری را دنيای مارکسيسم دنبال می کرد که مصداق آن شوروی و چين بودند، انديشه انسان محوری در قالب ليبرال دموکراسی در غرب شکل گرفت و انديشه خدامحوری را انبياء پايه گذار آن بودند.
پيامبر اعظم (ص) حکومتی را بر مبنای خدامحوری شکل داد ائمه معصومين منادی چنين حکومتی بودند ، انقلاب اسلامی ايران به رهبری حضرت امام (ره) و مديريت امروز رهبر معظم انقلاب بر چارچوب خدامحوری استوار است. حکومت در چارچوب خدامحوری يک مجموعه ای است که همه الزامات را با خودش دارد هيچ اصل را نمی توانيم از جای ديگری عاريه بگيريم. اگر يک اصل را حذف کنيم حکومت التقاطی می شود . حکومت طاغوت می شود و ديگر حکومت دينی نمی شود.
حکومت دينی از اصل مشروعيت الهی ، حاکميت و قوانين گرفته تا جزئی ترين مسائل را بايد در همين مجموعه تعريف کنيم. اسلام نظام جامعی است صفر تا صد خودش را با خودش همراه دارد.
از جمله اصول انقلاب، استکبار ستيزی و دفاع از مظلوم است. "اشداء علی الکفار رحماء بينهم " از ديگر اصول قطعی تبعيت محض از رهبری و ولی فقيه است چون قرآن می فرمايد اطيعو الله و اطيعوالرسول و اولی الامر منکم. پيشوای الهی را بايد تبعيت کرد چه در عصر نبوت باشد يا در عصر امامت باشد يا در عصر فقاهت باشد که ما امروز در اين عصر قرار داريم.

خبرنامه گویا

چندین استاد و دانشجوی دانشگاه تهران هنوز در زندان‌اند

ایران | 18.08.2009

چندین استاد و دانشجوی دانشگاه تهران هنوز در زنداناند

علی اصغر خدایاری و حسینعلی عرب، استادان دانشگاه تهران، از زندان آزاد شدند. محسن میردامادی، عبدالله رمضان‌زاده و علی تاجرنیا، از دیگر استادان دانشگاه تهران هنوز در زندان‌اند. یکشنبه گذشته معاون دانشگاه قم نیز دستگیر شد.

پس از اعلام خبر آزادی دکتر سعید شیرکوند از اعضای جبهه مشارکت، پایگاه اینترنتی نوروز وابسته به این جریان اصلاحطلب، خبر آزادی دکتر علی اصغر خدایاری، استاد دانشگاه تهران، معاون اسبق این دانشگاه و یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت را منتشر کرد.

پایگاه اینترنتی "موج سبز آزادی" متعلق به حامیان میرحسین موسوی نیز گزارش داد که دکتر حسینعلی عرب، عضو هيات علمی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران، عصر دوشنبه پس از ۵۹ روز تحمل زندان، با سپردن وثيقهای ۲۰۰ ميليون تومانی آزاد شده است.

بنا به این گزارش، دکتر عرب از اعضای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی بوده و پس از سخنرانی در تحصن دانشجويان دانشگاه تهران، در منزل شخصی خود بازداشت شده است.

به نوشته‌ی پایگاه اینترنتی نوروز، یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ادعا کرده بود که تمام دانشجویان و استادان دانشگاه به زودی از زندان آزاد خواهند شد. اما هنوز از آزادی دیگر استادان دانشگاه تهران که پس از اعتراضات وسیع به نتیجه‌ی انتخابات دستگیر شدند خبری نیست.

استادان زندانی دانشگاه تهران

نوروز از میان دیگر استادان دانشگاه تهران که سرنوشتشان نامعلوم است، از محسن میردامادی، عبدالله رمضانزاده و علی تاجرنیا نام میبرد.

بنا به اطلاع پایگاه اینترنتی وابسته به جبهه مشارکت، پس از موج اعتراضات به نتیجه‌ی انتخابات، بیش از ۱۰۰ تن از استادان دانشگاههای تهران و صدها دانشجو بازداشت شده بودند که کماکان نزدیک به ده استاد و ۱۶ دانشجوی این دانشگاهها در زندان هستند.

"موج سبز آزادی" نیز در همین ارتباط نوشت که مسئولان قضایی پیشتر وعده داده بودند «تا قبل از امتحانات معوقه دانشگاه تهران، دیگر استادان زندانی این دانشگاه نیز آزاد خواهند شد. اما هنوز مشخص نیست آیا این وعده عملی خواهد شد یا خیر».

"موج سبز آزادی" در رد ادعای یکی از نمایندگان مجلس مبنی بر نبودن هیچیک از استادان دانشگاه در زندان، و با اشاره به آزادی دکتر خدایاری، خبر می‌دهد که چند استاد دیگر دانشگاه تهران از جمله «دکتر تاجرنیا از دانشکده دندان‌پزشکی، دکتر رمضان‌زاده و دکتر میردامادی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دکتر داود سلیمانی از دانشکده الهیات و چند تن دیگر هنوز در زندان هستند».

دانشجویان قربانی و زندانی

پایگاه خبری حامیان میرحسین موسوی همچنین از زندانی بودن چند دانشجوی دانشگاه تهران از جمله سمیه توحیدلو خبر داده است.

بنا به همین گزارش، دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی که پس از اعتراضات گسترده به نتیجه‌ی انتخابات نتوانستند در امتحانات شرکت کنند، قرار است از هفته دوم شهریور در امتحانات معوقه شرکت کنند.

"موج سبز آزادی" با اشاره به نقش دانشگاه تهران در اعتراض به «تقلب و کودتای انتخاباتی»، از سه تن از قربانیان این دانشگاه نام می‌برد.

بازداشت رئیس ستاد روحانیون حامی موسوی در قم

همچنین، بنا به گزارش "موج سبز آزادیحجتالاسلام دکتر محمد ذبیحی، مسئول ستاد روحانیون حامی میرحسین موسوی در قم، رییس مرکز تربیت مدرس، معاون دانشگاه قم و از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه این شهر، روز یکشنبه، ۲۵ مرداد، بازداشت شده است.

بر اساس این گزارش، همزمان با بازداشت دکتر ذبیحی، فرزند وی، طاها ذبیحی نیز در تهران بازداشت و همانند پدرش به بازداشتگاه نامعلومی منتقل شده است.

دکتر ذبیحی از سوی برخی جریانهای اصولگرا متهم بود که به همراه تعداد دیگری از اساتید حوزه علمیه قم و از طریق دیدار با مراجع تقلید در این شهر «جهت ایجاد فتنه» تلاش میکرده است. سایت رجانیوز، که به دولت نزدیک است، «استفتاء از مراجع تقلید در مورد تقلب در انتخابات»، «ارتباط با فرزندان برخی از علمای بزرگ» و «شرکت در اعتراضات» را نیز به دکتر ذبیحی نسبت داده بود.

منبع: دوچه وله