سرخط خبرهای پیک ایران

۱۳۸۸/۶/۲۹

حسین شریعتمداری چرا چنین شده است ؟


قویدل - عصرنو

مدتی است حسین شریعتمداری و باند او (کیهان) حملات متمادی خود را به سایت های اینترنتی و نویسندگان آن و دیگر فعالان تشدید کرده است و چون مارگزیده ها، این باند اوینی و کیهانی بخود میپیچد و هر از گاهی موضوعی را بهانه کرده و اتهاماتی رامتوجه افراد میسازد و پاچه افراد را بی دلیل و بی چهت تنها بر اساس هاری مبتلا گشته میگیرد البته حسین شریعتمداری را همگان بخوبی معرف حضورش هستند و زندگی آغشته به پرونده سازی و پروژه پروی ایشان بر علیه روشنفکران ، فعالین مدنی ، فعالین حقوق بشر و نویسندگان را نیز همگان آگاه هستند و از چنین موجودی و داردسته اش بیشتر از این هم توقعی نیست و تنها از این جهت میتوان او را مورد بررسی قرار داد چون این موجود شاخص یک گله بیمار میباشد جامعه ایران حق دارد بروشنی بداند که مسئله ایمان و عقیده نیست که چنین ددانی را میدان داده است بلکه بیمارانی هستند که برای سلامت بشریت باید تدبیری اندیشه شود.
اما آنچه که در اینجا لازم است به آن اشاره شود اشاره ای گذرا به دلایل این رفتار اختلال آمیز این باند مخوف میباشد و توضیح این رفتار بیمارگونه بسیار ضروری میباشد کار اصلی حسین شریعتمداری بر خلاف شغل مطبوعاتی او ، اختراع سوژه توطعه وپروش این توطعه تحت عنوان پروژه و سرانجام عملی ساختن آن در اوین و وادار ساختن قربانیان خود به اعترافات اجباری و غیر انسانی مصاحبه تلویزیونی میباشد که یکی از شنیع ترین عمل و اختلال آمیز ترین رفتار میباشد .این موجود ، از عمل جنون آمیز خود چنان دچار لذت میشود که تنها غرور حیوانی مناسب ترین اصطلاح برای آن رفتار میباشد . او بخود اجازه میدهد در هر اموری دخالت کند گویی که کشور ایران در طلق مالکیت او و باند او قرار دارد و مستقیما از پدر خود این کشور را به ارث برده است و این دیگران هستند که چون بیگانگان از سیارات دیگر به این کشور آمده اند و مخل آسایش اینان شده اند تا ارث پدری او را دست اندازی و تقسیم کنند ، کار حتی به آنجا رسیده که اگر قرار است اتفاقی در کشور بیافتد ابتدا این پروژه در روزنامه او استارت خورده و چاپ میشود و آنگاه بمرحله عملی وارد میشود ، در اینجا به چند موارد که اخیرا با زمینه سازی این باند صورت گرفته است اشاره میشود : زیر سوال بردن فعالیت کانون مدافعان حقوق بشر و طبق همان اصل پرونده سازی و منتسب کردن این کانون به دوایر خارجی ، متهم کردن دانشجویان به اغتشاش و بستن اتهامات واهی به انها ، زیر سئوال بردن فعالیت معروفترین سایت های اینترنتی و هک کردن آنها توسط هکرها ، حملات تبلیغاتی و تهدید فیزیکی همفکران دیروزی خود و اصلاح طلبان امروزی ، تجزیه طلب نامیدن اقوام و سرانجام حملات و زدن اتهامات به نویسندگان و فعالان غیر خودی که همه اینها دلایل خاص خودش را دارند.
البته این باند و سردسته آن حسین شریعتمداری در این سی سال عمر رژیم اسلامی بقدر کافی تجربه قصابی را کسب کرده اند و در این عرصه بقدری افتخارات نصیب خود ساختند که القاب دوگانه قصاب اوین و قصاب مطبوعات را نیز عاید خود ساختند ، از همین جهت هم نوشتن در این مورد اتلاف وقت تلقی خواهد شد بنابراین نیک خواهد بود که علت حملات این باند به افراد ، قدری شکافته شود . هر کسی میداند که معالجه و کمک به بیماران از هر نوع آن از وظایف قانونی و انسانی هرجامعه و افراد آن است اما این اصل برای حسین شریعتمداری قابل انطباق نیست چرا که ایشان دچار بیماری خطرناکی شده که داروی آرام بخش او ، نه قرصهای آرام کننده بلکه آزار و زجر دیگران و پرونده سازی بر علیه انسانهایی که جرمشان داشتن عقیده دیگری متفاوت از باورهای بیمارگونه حسین شریعتمداری است و دقیقا از همین سبب هم اعتقاد دارم تجرید چنین اشخاصی از جامعه و ایزوله ساختن و معالجه ، از ضروری ترین اقدامات در یک جامعه متمدن بشمار میرود دنیای بیمار او چنان خطرناک و محدود است که حتی او بر علیه همفکران دیروزی به پرونده سازی مشغول است و این برای او لذت بخش است و لذتی که بیماران خاصی آنرا دچار هستند.
برای اینکه بتوانم مجموعه رژیم اسلامی را که یکی از نمودهای ان شریعتمداری است بازتاب دهم لازم است به یک موضوع بدیعی اشاره کنم . تصور کنید از حریم خصوصی خارج شده و مسیر محل کار خود را در پیش گرفتید در این مسیر شما با افراد مختلفی برخورد خواهید معمولا غالب افراد بمانند خود شما ، انسانهایی عادی هستند که زندگی خود را هم طبیعی پیش میبرند اما در این میان ممکن است شما با افرادی هم مواجه شوید که رفتاری غیر عادی دارند و به درجاتی دچار اختلال روحی هستند و این را نمیتوان فاجعه تلقی کرد چرا که در هر جمیعتی ، درصدی از افراد آن به دلایل مختلف دچار این اختلال میشوند عده ای ژنیتکی دچار این آسیب هستند و عده ای نیز بواسطه مواجه با شرایط خاصی دچار آن شده اند و کمک به چنین افراد از وظایف یک جامعه انسان محور است و حتی سازمانهایی خاص دست اندرکار این معضل هستند اما در این میان موارد خاصی هم وجود دارند که بسیار تاسف انگیز هم هستند منظور افرادی هستند که اختلالات روحی آنها چنان به مرحله بحرانی میرسد که رفتار بیمار گونه آنها در حد عربده کشیدن و حرکات غیرعادی نیست بلکه چنین افرادی مانع انجام امور روزمره عادی زندگی و رفتن شما به محل کارتان میباشند و حتی با خشونت و پرخاشگری تهدیدی برای امنیت شما و دیگر آحاد جامعه هستند که حفظ آنها در درون جامعه عملی ریسک آمیز میباشد و عاجل ترین اقدام مجزا ساختن این افراد از جامعه و مداوای آنهاست چرا که آسیب رساندن به دیگران و انتقام گرفتن از جامعه از اهداف چنین افرادی بشمارمیرود و باید گفت که امروز چنین افرادی امور کشور ایران را بدست گرفتند که یکی از سیاهترین دوران میباشد. .

حال مورد حسین شریعتمداری دقیقا بمانند افرادی میباشد که نه تنها رفتار اختلال آمیز دارند بلکه معجونی از جنایت و دگرآزاری و نهایتا خودارضایی میباشند یعنی اگر این فرد صرفا افکار بیمارگونه خود را تبلیغ میکرد و انسانها را به حال خود میگذاشت و آزاری از جانب او متوجه دیگران نمیشد شاید نمی شد او را قصاب نامید و پارانوئید نامیدن او میتوانست کافی باشد اما چنین نیست این فرد مرحله به مرحله و از فازی به فازی رفتار و اعمال غیرانسانی خود را پیش میبرد بدین ترتیب که در ابتدا برای افراد مخالف خود در کیهان پرونده سازی میکند و بعد آنرا در سطح وسیعی ساخته و پرداخته وارد جامعه میسازد و سرانجام طعمه خود را در هیبتی دیگر به شکنجه گاه روانه میکند تا در تاریکی آن چهار دیواری اعمال ننگین خود را به اوج تکامل برساند و او در تمام این رفتارها دچار لذتی وصف ناپذیر میگردد فرقی هم نمیکند پشت کدام انگیزه ای دست به چنین اعمالی میزند این توجیحات پرده استتار رفتار او هستند و گرنه او در شرایط متفاوت میتوانست یک فناتیک معتقد به ایدیولوژی خاصی باشد و یا یک ناسیونالیست دوآتشه باشد و بجای اسلام ناب از مام وطن و ناسیونالیسم افراطی برای فرو نشاندن خشم بدوی خود استفاده ابزاری کند که عده ای چنین کرده اند و میکنند و این مهم نیست چنین افرادی برای خود چه دلایلی را ارایه میکنند آنچه که مهم است رفتار اختلال آمیز جنایتکارانه او با مخالفان خود است و بس .
هیچ انسان سالمی آرزوی بازجو نشدن را ندارد اما حسین شریعتمداری چنین آرزویی دارد هر چند که هست و این صادقانه ترین آرزوی اوست چرا که محیط موجود او چنان آغشته است که او نتنها از این آرزو احساس شرم نمیکند بلکه افتخار هم میکند و حتی چنین افرادی پاداش هم میگیرند .
آنچه که یک انسان سالم باید به آن دقت کند اینست که نوع دید او به همنوع او تحت هر نامی که باشد مهم است وگرنه توجیهات برای جنایت همیشه موجود هست و دوری از این رفتار اختلال آمیز که بخشی از بشریت دچار آن هستند شاخص یک انسان رشد یافته است که حسین شریعتمداری و امثال او فاقد آن هستند .
فراموش نباید کرد که در حیطه ملتها هم چنین روند ناخوشایندی میتواند رخ دهد و هر ملتی خود را برترین ملتها بداند اما کجاست آن قضاوت متمدنانه ، درک کند که تاریخ بشریت بی اعتنا به نام ملتها همواره آلوده به جنایت بوده است و استثنایی هم وجود ندارد و مهم نوع برخورد به همنوعان خود در زمان کنونی میباشد و برای رسیدن به آن باید شهامت داشت

از آرسیو موج سبز

هیچ نظری موجود نیست: