برمی خیزیم
با خروشی عصیانی در آوندهایمان
با افق هایی روشن
در گستراکِ پهنه ی دیدی
که راه به داناییمان دارد
با مشت هایی اُست و استوار
با مشت هایی اُست و ستمکوب
بر شقیقه ی بیداد
و لبخندی انسانی بر لب
به آهنگی سرودواره
بر گوش های منتظر این قرن
تا رهایی را
چاوشانی باشیم
در هزاره ی بیداد
برمیخیزیم
سروگونه
سرافراز
از لاله خیزِ سرخ
از خاوران
از هاگهای زنده و بیدار
در زنده رودی از شعور و شکوفایی
با چراغ هایی روشنگرای راه
در دست هایمان
در شبانه ی تاریکی که فلاکت
منشور زندگیست
و گرده های رنج
باربرانی ساکت و ناگویا
در کاروان رضایت و تسلیم
بر میخیزیم
به رستاخیزی عصیانی
و واک های شومِ نگفتن را
با سرانگشتانی سرخ
از ذهنِ سال های سترون خط میزنیم
بر میخیزیم
و بر شاخه های ظلامت
بر کوچه های شب
چلچراغی از عشق
از رهایی
از فردا
میآویزیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر