پس از مرگم، نامم به مسجد مبرید
بر سر پیکر بی جانم آخوند و ملا مبرید
مسجدی که لانه آدم کُشان است، پشت بامش پناه اهریمنان است، نه شایسته ما ایرانیان است.
پیکرم به دشت و کوه بَرید، به دور از شهر انبوه بَرید
بگذارید جسمم از خاک شود، چناری از آن قد برآرد به بلندی پیروزی و با هزاران برگ سبز فریاد بزند: زنده باد آزادی!
مرا به گورستان آخوند ها مبرید، به جهنم زهرا و رضا مبرید، نمی خواهم جسم مرده ام این نامردمان را نفعی برساند.
مرا به نوحه خوان نیازی نیست. مرا به شیاد ریا کار نیازی نیست. مرا با خرافه و نیرنگ کاری نیست.
از اطلاعات نت
همان یادی که دوستان از من کنند، وگر به بدی و کژی یاد کنند ، به از کاری است که نوحه خوانان کنند.
گر ندیدید پیکر پاره پاره ام، ور از شما مال طلبیدند، تا ببینید جِسمم و بیندیشید چاره ام، رهایم کنید:
همان به که این پیکر خونین رها شود، خوراک سگان و شغالان شود
به هر جا افکنند این جسم بی جان - چو بیرون می شود روح من از آن
زنم فریاد تا یابم عزیزان - کجایی اشکان، سهراب، ندا جان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر