پسر گم شده و خبری از وی نبود . بعد از انتخابات بود و مردم معترض . محسن هم یکی از
همین ها بود .پدر مسئولیتی در رژیم دارد . پیگیر می شود و نهایتا جنازه ای را به دستش
می دهند . به قول سردار علایی , کاری کرده بودند که چیزی در صورتش باقی نمانده بود .
مردم را از مراسم ختمش بازداشتند و آن را شخصی کردند تا از
نظر آنها مردم آسیب نبینند . ایا این واقعیت بود ؟ محسن را به خاک سپردند اما دهها محسن
را پنهانی به خاک سرد سپردند .
عده ای را به آستان خیانت بردند . گفتند که استاد دانشگاه هم بودند . گفتند که بسیجی هم بودند !
پدر محسن نیز به صحبت ایستاد . گفت و گفت و از قاتل فرزندش خواست که برای آنها دعا کند
و تشکر از بستن قتلگاهی که هرگز بسته نشد .
دل مردم با دیدن این صحنه و گفتارها شکست . یعنی پست و مقام تا این حد ؟ گذشت از خون فرزند
بی گناه و سبز خود ؟ محسن روح الامینی را می گویم .فرزند جنبشی که گفته شده میانه خوبی با
همزیستان خود در خانه نداشته است . گفته می شود آنها علیرغم کار با دبیر مصلحت , قرمز بوده
و بسیجی و ذوب در ولایت اما شهیدش , سبز بوده . شاید این همان دلیل اصلی باشد .
چه راحت پدر مسئول سر به آستان خیانت و جنایت مالید و چه راحت و آسوده سر بر بالین و بستر.
هسته خرما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر