روزی که خاتمی برای اولین بار به مشهد آمد من هم مشهد بودم. در یکی از صحن های حرم هزاران نفر واعظ طبسی تولیت آستان قدس را حین خوشامدگویی به خاتمی هو کردند. آن روز مشهدی ها همه خوشحال بودند چون حس می کردند که قداست ساختگی و دروغین واعظ طبسی فروریخته است. این قضیه آنقدر حساس شد که خاتمی در همان روزها در یکی دیگر از برنامه هایش در مشهد از این قضیه انتقاد کرد اما آب به جوی رفته بود و واعظ طبسی که مرد همه کار مشهد است در پیش چشمان همه و در قلب حرم با خاک یکسان شده بود. آنچه از دوستانم شنیده ام این است که وی دیگر نتوانست جایگاه خود را پیدا کند و دیگر در مشهد کسی از او و جایگاه او هراسی ندارد. موسوی هم مانند خاتمی و به قول بسیاری از رسانه های خارجی مرد این نظام است. تردیدی نداریم که هیچ کدام از آن ها به هر دلیلی در پی در هم پاشیدن این ساختار نیستند چرا که از مناظر گوناگون منافع آن ها با این رژیم به شدت گره خورده است. اما موسوی هم خواسته یا ناخواسته این بار همان کاری را کرد که خاتمی خواسته یا ناخواسته در مشهد انجام داد. این بار مردم ایران در معرض چشم میلیون ها نفر قداست رهبر ایران را در هم شکستند. هنوز گاهی وقتی تحلیل های خارجی را می خوانم به این نکته اشاره شده است که رهبر ایران در اولین نمازجمعه بعد از انتخابات خواست تا مردم به اعتراضات خاتمه دهند اما حالا بیش از یک ماه از آن صحبت ها گذشته است و اعتراضات همچنان ادامه دارد. تحلیف احمدی نژاد برگزار شد. چطورش را کاری ندارم. برایم مهم نیست چه کسانی در تحلیف و تنفیذ بودند و چه کسانی نبودند. مهم نیست چطور آمد و چطور رفت. مهم این است که حماقت های وی از یک سو و پایداری موسوی در سوی دیگر منجر به ایجاد یک بحران در ساختار سیاسی ایران شد که به این زودی ها نه تنها اثراتش و نتایجش محو نخواهد شد بلکه به نظر بسیاری از صاحبنظران پتانسیل کافی را برای تبدیل شدن به یک تحول بزرگ در آینده سیاسی ایران دارد. ما شاید همه به نحوی موسوی را بهترین فرد برای رهبری جریان کنونی ندانیم اما در کنار ایمان و اعتمادی که به حرکت های مردمی داریم باید لااقل به یک دلیل از وی متشکر باشیم که توانست نقش خوبی را در نمایش نارضایتی ایرانیان ایفا کند. دیروز تیتر بسیاری از رسانه ها این بود “ا.ن. با وجود بحران سوگند یاد کرد”. این ماییم که توانسته ایم کلمه بحران را در تیترها بگنجانیم و نگذاریم که حتی در حد یک تیتر آب خوش از گلوی احمدی نژاد پایین برود. این ماییم که امروز نمادهای حضورمان را از روی اسکناس ها تا روی دیوارها به رخ حریف می کشیم. این ماییم که امروز صدنفرمان صدایش بسیار بلندتر از بیست و چند میلیون طرفدار دروغین حریف است. این ماییم که امروز نسلی موظف هستیم. نسلی که موظف است این امانت را به دوش بکشد. نسلی مبارز که باید حرکت کند تا شاید بتواند زندگی بهتری را برای فرزندانش فراهم کند. این ماییم با سال ها تجربه و یک انقلاب پشت سر. من به یک دلیل از موسوی متشکرم، اینکه ایستادگی کرد زمینه ای را فراهم کرد تا قبح بسیاری از شعارها بشکند و حرمت دروغین بسیاری از آدم ها فروبریزد. به هر دلیلی که این کار را کرد و هر بهانه ای در ذهن داشت، این حرکت و ایستادگی کمک شایانی به شکل گیری، انسجام و تحکیم حرکت سبز ایرانیان داشت. حالا ما هستیم و یک نقطه عطف در تاریخ ایران. شاید سی سال دیگر تصویر تظاهرات ما را در تلویزیون نشان بدهند و از ما به عنوان پیشگامان یک انقلاب سبز، آزادی خواهانه و مردم سالار نام ببرند.
برگرفته از بالاترین
برگرفته از بالاترین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر